غروب آفتاب در آندلس
بدان که شیر را جز با مکر وحیله نمی توان شکار کرد وآهن را جزبا آهن نمی توان کوبید.
تازه به دنیا آمده بودم، هنوز اولین گریه های نوزادی ام را سر نداده بودم که در گوش چپ وراستم اذان واقامه گفتند:"یعنی تو بچه مسلمانی "،به خودم نگاه کردم ،دیدم میراث خوار رنجی هزار وچند صد ساله ام ،دیدم بار تمام ندانم کاریها ، غفلتها وسستی های پیشینیان را بر دوش دارم ، خودم را کسی یافتم که چوب ندانم کاریهای اجدادش را می خورد انها که از زیر بار مسئولیتها شانه خالی کرده اند وآنچه باید می کردند نکردند وشد آنچه شد ودشمنان کردند آنچه را که کردند.
واما امروز که کمی حرف زدن یاد گرفته ام تا خواستم چیزی بگویم گفتند: " تو اصلا می دانی در چه دنیایی زندگی می کنی ؟ وچه بار سنگینی را بر دوشت نهاده اند؟
گفتم :"آری ،در عصر ارتباطات وفناوری وپیشرفت ،در عصر اتم ،در عصر دهکده جهانی ،وما مسلمانیم ودر گوشه ای از این دهکده پرچمی به استقلال برافراشته ایم به نام اسلام وعده ای در این راه تا پای جان ایستاده اند تا میراث خود را زنده کنند آنها میخواهند شیر حق باشند وشمشیر اسلام می خواهند که اهل درد باشند ونبرد ،گفتند:"آفرین ولی هشدار که شیر را جز با مکر وحیله نمی توان شکار کرد وآهن را جزبا آهن نمی توان کوبید .این جمله زیرکانه را یک سردار خائن در حضور دشمن قسم خورده ی مسلمانان بیان کرد واین جمله مقدمه طرحهای شیطانی برای سقوط حکومت مسلمانان در اندلس گردید.
آری آنگاه که مسیحیان به فکر بیرون کردن مسلمانان از اندلس افتادندجز براق بن عمار سردار خائن مسلمان عرب کسی دیگر راهی پیش پای آنان نگذاشت وآنگاه که مسلمانان با دید خصمانه به مسیحیان می نگریستند مسیحیان دست دوستی به طرف مسلمانان دراز کردند وچه بد فریب سخنان خوشایند مسیحیان را خوردند ومسیحیان با رایگان کردن مدارسی در اندلس برای کودکان مسلمان ،انان را باتعالیم مسیحیت آشنا ساختند وکار به انجا کشید که هر کسی شراب می خورد ومست بود یعنی روشنفکر وتحصیل کرده و انگه دم از دین ودیانت ومسجد می زد خشک وقدیمی،هنگامی که مسیحیان دیدند جوانان مسلمان به می خواری وعشرت با زنان مسیحی دل بسته اند ودر بین حاکمان مسلمان اختلاف افتاده با کوچکترین ضربه ای حکومت مسلمانان در اندلس متزلزل گشت .
این بود سرانجام کار ملتی که فریب بیگانگان را خوردند وچنین خواهد بود سرنوشت دیگران که فریب بیگانگان را بخورند
ف.مدرسی